خوشحاليم كه ميزبان شماييم باز هم.در استانه ميلاد مبارك 11همين اختر
تابناك امامت ولايت حضرت امام حسن عسگري هستيماين ميلاد به اقا امام
زمان تبريك عرض مي نماييم.اين هفته يكي از با غيرتان سر زمين من هستيم
از ديار يلان وغيرتندان ايران اذربايجان.سلام ودرد مي فرستيم به
خانواده شهيد جاويدا الاثر اين هفته اناني كه روحشان هميشه
مرزبان مجنون ايرانند.اين هفته متعلق است به :
اولين شليك
اواسط آبان سال 1359 به ما مأموريت دادند تا به ساحل كرخه
برويم، يك خط پدافندي تشكيل بدهيم و مانع پلزدن عراقيها
در آن ناحيه شويم. آن روزها كرخه هنوز غريب بود و نيروهاي
زيادي در آنجا مستقر بودند. وقتي به محل رسيديم با حدود
شصت نفر نيروي خودي مواجه شديم كه به علت عدم آشنايي با
تنها سلاحي كه ميشد در آنجا از آن استفاده كرد (توپهاي
106) نشسته بودند و كاري انجام نميدادند. آن سوي خط،
عراقيها هم مشغول كارهاي خودشان بودند. آنها با ديدن ما
دلگرم شدند و هر كس در دل آرزو ميكرد اي كاش يك نفر كار
با اين توپها را بلد بود. من در دوران سربازي توپهاي 106
را ديده و كمي هم كار كردن با آنها را ياد گرفته بودم،
اما مهارتي در اين زمينه نداشتم. پشت توپ نشستم و شليك
كردم. نميدانم، گويا دست ياري خدا در كار بود كه در همان
اولين شليك، خودروي عراقي همراه با مهماتش منفجر شد. فرياد
الله اكبر همه بلند شد. دوباره شليك كردم و ... همينطور
ادامه داديم تا 9 گلوله توپ موجود شليك شد و هر گلوله
انفجاري عظيم در پي داشت. عراقيها غافلگير و گيج شده بودند
و تصور ميكردند كه نيروي زيادي در اين سوي كرخه مستقر است.
و اين اولين شليك آذربايجانيها به سوي عراقيها در جنگ
تحميلي بود.
--------------------------------------------
دست نوشته
شهيد:
به نام الله پاسدار
خون شهيدان
خديا مرا انقطاع كامل به سوي خودت عطا فرما، ديده دل را به
نوري كه با آن نور، تو را مشاهده كند روشن ساز. امروز در
چهره تكتك آيات طبيعت و نفس بايد تصوير خدا را تماشا كرد
و مفاهيم و ارزشهاي الهي را جستجو نمود... قايقهاي سرخ
شهادت بر درياي خون، به سوي مقصد ديدار راهياند و نجواي
قرآن و بانگ اللهاكبر، فضا را از نوري جاودانه آكنده است.
خون در سينه محراب ميجوشد و جهان در انتظار طلوع عظيم و
شكوهمند مجدد اسلام است. بايد اين حماسهها ... بر رگهاي
خونين تاريخ نوشته شوند و براي آيندگان به يادگار بماند.
بايد قلمها به حركت در آيند تا شايد ... قطرهاي از اين
درياي بيكران بر اين سطور نقش بندد و گامي در جهت اداي
رسالت رساندن پيام رهروان طريق بقا، برداشته شود.
16 مهر 1362 هجري شمسي- جبهههاي غرب
--------------------------------------------
بار خدايا بندهاي هستم گناهكار و
روسياه و شرمسار، و در خود لياقت شهيد شدن را نميبينم، مگر آنكه
تو خود بر من رحم كني و عنايت به من نمايي شربت شهادت را. خداوندا،
امروز نائب امام زمانت با دم مسيحاي خود به ما ارزش انسان بودن و
انسان شدن را ميآموزد ... اي مسلمانان جهان! امروز تمامي كفر به
سركردگي آمريكا، با تمام قوا در مقابل اسلام صف كشيده و اسلام و
انقلاب اسلامي امروز به خون ما نياز دارد تا ريشهاش محكم شود. با
آگاهي كامل و با عشق به الله به اين راه آمدهام تا براي رضاي او
جهاد كنم و اگر سعادت پيدا كردم به ديدار خدا بروم و از اين تن
خاكي عروج كنم و به خدا برسم. تقاضا دارم از دامن امام دست
برنداريد و اسلام را به وسيله فرد نشناسيد، بلكه افراد را با
معيارهاي اسلامي بشناسيد.
تصوير شهادت
وارد چادر كه شدم، آقا مرتضي سخت مشغول كار بود. گفت: «آقا مرتضي
نوراني شدهاي. نكند ميخواهي شهيد بشوي!» خنديد و گفت: «آري، اين
بار چنين قصدي دارم.» سپس عكسي را از جيبش درآورد، به من داد و
گفت: «اگر شهيد شدم و جنازهام را پيدا كرديد، اين عكس را روي قبرم
بزنيد.» بعد از آن دستم را گرفت و با هم به تپه كوچكي كه در حاشيه
اردوگاه قرار داشت، رفتيم. مرتضي آنجا را نشان داد و گفت: «آنجا را
ميبيني ! آن قسمت محل عمليات فردا است. من همانجا شهيد خواهم شد.»
... بعد از شهادتش به محل شهادت رفتم و به نطقهاي كه آن روز
ايستاده بوديم، نگاه كردم. آقا مرتضي باز هم درست گفته بود.
--------------------------------------------
نگهبان مجنون
چند ساعتي آقا مرتضي را نديده بودم. نزديك غروب كه ديدمش،
به مشكي خونين در لباسم رزم شبيه بود. بدنش پر از زخم شده،
از جايجاي آن خون ميچكيد. او سراسر خط 7 كيلومتري را حفظ
كرده بود و ما درگير جنگ تن به تن شديم. از دور مرا ديد و
به طرفم آمد و گفت: «من دارم ميروم، اما شما را به جان
امام (ره) نگذاريد اين خط شكسته شود. مجنون را رها نكنيد.»
او در كنار سنگر ايستاده بود و دشمن به سمت ما ميآمد.
ضامن نارنجك را كشيد و دستش را بالا برد، او هنگام پرتاب،
تيري به مچ دستش اصابت كرد. نارنجك به داخل سنگر افتاد،
آقا مرتضي نشست. نارنجك منفجر شد، آقا مرتضي پر كشيد. هنوز
صدايش در گوشم بود: «اين خط شكسته نشود، مجنون را رها
نكنيد.»
با قرار دادن
اين كد در قالبتون
فقط موقعي كه وارد پايگاهتون ميشيد
سايت ما باز ميشه
وبه ما مي پيونديد,
اگر كد رو در قالبتون گزاشتي
لينكتو برامون ارسال كن
تا ماهم ضمن اينكه ادرستو در پايگاهمون قرار مي ديم يك
دومين مجانيir(ويا هر دومين در خواستي
شما ثبت )برات
ارسال
مي كنيم