تاريخ تولد:10/3/1337.تاریخ شهادت:19/10/1384محل تولد :قم
/قم.طول مدت حیات :47محل
شهادت :اسمان اروميه(پرواز تهران اروميه بهشت)
مزار شهید:_ عباس در روز دهم خردادماه سال
1337 در شهر قم ديده به جهان گشود. دوره ابتدايي را در مدرسه مصطفي
خميني و دورهي متوسطه را تا اخذ مدرک ديپلم تجربي ادامه داد. از همان
ابتدا داراي هوش و حافظهي قوي بود و بعد از دريافت مدرک در سال 1359
لباس سبز سپاهپاسداران را بر تن کرد. همزمان با آموزشهاي مقدماتي، به
فراگيري زبان خارجه پرداخت. در فروردينماه سال 1360 در جرگه خلبانان
سپاه قرار گرفت و ضمن آموزش پرواز به عنوان خلبان در جنگ شرکت نمود و
وظيفهي ترابري و جابهجايي مسئولين و فرماندهان جنگ را پذيرفت.
عباس در فروردينماه سال 1361 با بانويي پارسا ازدواج کرد و صاحب 3
فرزند شد. سال 1364 با هواپيماي فالکن پرواز کرد. در سال 1365 دو روز
بعد از تولد دخترش زهرا، عازم منطقه جنوب شد اما از پرواز جا ماند و آن
هواپيما در طول مسير مورد اصابت موشک قرار گرفت و همه سرنشينان آن شهيد
شدند و چون نام عباس در ليست مسافران بود، نام او را در ليست شهيد ذکر
کردند اما دقايقي بعد خود را به پايگاه تهران معرفي کرد. سال 1366 دوره
دافوس و چتربازي را با موفقيت و کسب نمره عالي به اتمام رساند. سال
1367 به عنوان فرمانده دانشکده پرواز انتخاب شد.
در سال 1368 فرمانده پايگاه بدر گرديد که بعد از شش ماه در پايگاه
تصادف کرد و براي عمل جراحي به تهران منتقل گشت. عمل جراحي کمر را در
سال 1369 در بيمارستان بقيهالله تهران انجام داد. دو ماه در بيمارستان
ماند و 6 ماه در منزل استراحت کرد. سال 1369 با هواپيماي فوکر پرواز
کرد و همزمان در شرکت هواپيمايي آسمان با هواپيماي مسافربري بوئينگ 727
پرواز نمود. سال 74-1373به درخواست سردار قاليباف به سپاه برگشت و به
سمت معاونت ايمني نيروي هوايي سپاه منصوب گرديد.
سال 1374 کار بر روي هواپيماي آنتونف را آغاز نمود و به عنوان استاد
خلبان به تدريس پرواز آنتوف پرداخت. کروندي همچنين توانست با بزرگترين
هواپيماي جهان، هواپيماي 6 موتور، در کشور اوکراين پرواز کند. وي بيش
از دو هزار ساعت پرواز با هواپيماي فالکن و هفت هزار ساعت پرواز با
هواپيماهاي مختلف را در کارنامه خود ثبت کرد که اين يک رکورد کشوري
شناخته شد.
عباس در سال 1379 فرماندهي پايگاه قدر نيروي هوايي سپاه را پذيرفت. او
فردي متعهّد، دلسوز، خوشرو و متواضع بود. سرانجام سردار سرتيپ خلبان
کروندي در روز نوزدهم ديماه سال 1384 به همراه احمد کاظمي و ديگر
فرماندهان عازم اروميه شد و به علت نقص فني، در سن 47 سالگي به اوج بال
گشود و آخرين پرواز خود را با هواپيماي فالکن انجام داد که به بينهايت
رسيد.
خطبه عقدمان را آيتالله مشکيني خواند و ما 11 ماه بعد، اسفندماه سال
1361 زندگي مشترک خود را آغاز کرديم. محمدرضا آذرماه سال 1362 به دنيا
آمد. 20 روز بود که از عباس خبر نداشتم. روز بعد از تولد محمدرضا آمد؛
خيلي شاد بود گفت اسمش را بگذاريم محمد گفتم:محمدرضا.
چند روز بعد برايم تعريف کرد که از امام رضا (ع) خواسته به او يک پسر
بدهد و نامش را رضا بگذارد؛ اما آن روز اين نذر را فراموش کرده بود».
عباس انساني صبور و مهربان بود. بعد از هر مأموريت که به خانه ميآمد
ميگفت:«دلم برايتان تنگ شده بود». و اين کلام علاوه بر تأثير روحي، ما
را متوجه ميساخت که او هم مثل ما دوست دارد کنار هم باشيم و از دوري
ما در عذاب است». گرچه روزهاي کمي را در کنار هم بوديم، اما در آن
لحظات نيز آنقدر به ما توجه داشت که با حضورش تمام فکرها از ذهنمان دور
ميشد و از بودن با او لذّت ميبرديم
همسر مهربان
عباس به مسئله تربيت بچهها خيلي حساس بود، به من گفت:« نماز
محمدرضا با من و نماز زهرا با شما ». به محمد ميگفت:« باباجان
ميخواهي با هم نماز بخوانيم » اگر ميگفت: باشه؛ با هم نماز
ميخواندند. من يادم نميآيد که سر اين مسايل بچهها با پدرشون
مشکل داشته باشند. شبها، اول با نرگس بازي ميکرد يا ميبردش
بيرون پارک.
با اينکه خيلي کم، خانه بود اما روي تمام مسايل احاطه داشت؛ حتي
کوچکترين خريد خانه را هم با خودش انجام ميداديم.
آخرين جشن تولد
روز دهم ديماه روز تولدم بود. ولي پدر برايم کادو نخريده بود. شب
نوزدهم با هم رفتيم بيرون و يک پالتوي قشنگ و به يادماندني برايم هديه
گرفت. هر شب قبل از خواب به همه ما شب به خير ميگفت.
با وجوديکه فقط 3 الي 4 ساعت خانه بود، اما برنامهريزي همه کارها را
چک ميکرد. خيلي دوست داشت به مسايل درسي ما کمک کند. مخصوصاً برادرم
که خيلي علاقه به خلباني داشت، ساعتها بابا با او صحبت ميکرد.
هيچوقت مسألهاي رو مستقيم بيان نميکرد؛ مخصوصاً در مسايل مذهبي
هيچوقت نميگفتند نماز بخونيد. بيشتر با عمل به ما ثابت ميکردند.
الان هروقت صداي اذان رو ميشنوم، ياد بابا ميافتم يا مثلاً سحرها
وقتي بلند ميشويم ياد سحرهايي ميافتم که بابا قرآن ميخواند. به نظر
من خوب شد که بابا به بهترين شکل ممکن ما را ترک کرد يه مرگ عادي
براشون کم بود. درست که هر شخصي بايد در جهان آخرت منتظر پاداش واقعي
اعمالش باشد، اما اين مهم است که بابا با شهادت، مُهر تأييدي براي
کارهاي دنيا و آخرتش زد.
صادق و صالح
عباس تا جاييکه توان داشت به ديگران کمک ميکرد اما اهل پارتيبازي و
سفارش نبود. چند سال قبل پسرم تست خلباني داد. دوست داشت که راه پدرش
را در نيروي هوايي سپاه ادامه بدهد. بعد از آزمايشات پزشکي در آزمون
چشم رد شد. اصرار داشت با اعمال نفوذ پدرش در نيروي سپاه او را به
عنوان دانشجوي خلباني معرفي کند.
اما عباس گفت:«اين يک نقص براي بحث خلباني شما مطرح ميشود و شما هم
هيچ فرقي با ديگران نداريد و من نميتوانم اين کار را براي
شما انجام دهم
بسم الله الرحمن الرحيم
انالله و انا اليه راجعون
خدا را شاکرم که اين توفيق را نصيبم کرد و مرا پذيرفت که
به زيارت خانهي او مشرف شوم هرچند که هنوز آماده نبودم و
لياقت نداشتم ولي او ارحم الراحمين است و چه زود جواب
گناهکاران را ميدهد. در آستانه اين سفر الهي چند سطري به
عنوان وصيتنامه مينويسم که اگر قسمت بود و بازنگشتم به
اين وظيفهام هم عمل کرده باشم.
خدمت مادر عزيزم سلام عرض ميکنم؛ اميدوارم خداوند در بهشت
برين جبران زحمات ايشان را بنمايد و با ائمه معصومين (ع)
محشور شود.
خدمت همسر عزيزم سلام عرض ميکنم؛ همسري که جز خوبي در
زندگي برايم چيزي نداشت من از او راضي هستم اميدوارم که
خداوند هم از او راضي باشد به راستي که او چه مهربان و
مادري نيکوکار است .....
خدمت محمدرضا و زهراي از جان عزيزترم سلام عرض ميکنم از
هر دوي شما راضي بودم اميدوارم با درس خواندن و تلاش،
افراد مفيدي براي جامعه آينده خود باشيد حرف مادرتان را
گوش دهيد و به نصايح او عمل کنيد و با هم تشريک مساعي کنيد
تا هم در کارهايتان موفق شويد و هم کسي به ديگري تحميل
عقيده نکند
... در اين زمان از همه اقوام خانواده عزيزم مثل مادرم،
برادرم، خواهرانم و افرادي که فاميل من هستند، طلب بخشش
مينمايم از همه آنها التماس دعا دارم و مرا از دعاي خير
فراموش نکنند.
از همسر مهربانم طلب بخشش دارم اميدوارم در هر حال با
خواندن قرآن و ياد کردن من در عزاداريها و زيارتها
اهتمام داشته باشد. اين وصيتنامه در تاريخ 17/11/1380
نوشته شده است.
والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته
عباس کرونديمجرد