سلام وصلوات مي فرستيم بر محمد وال محمد
وشكر وسپاس مي كنيم كه رمضاني ديگر خدا وند بهمون توفيق داد تابازهم
مهمانش باشيم,خوشحاليم كه اولين هفته ماه
رمضان ميزبان شهيدي
باشيم از سر زمين دلاوران وعاشقان امام حسين و حزب الله.
اين هفته تقديم مي كنيم به مردم رنج ديده لبنان ,رهبر
ازادگان جهان حضرت امام خميني وهمه عاشقان ودلسخوتگان ومرداني كه
براي اسلام وشرف اون به شهادت
رسيدند .اين هفته متعلق به شهيد
ضارب سلمان رشدي ملحد تنها شخصي كه تا كنون به لبيك وفرمان قصاص سلمان
رشدي از سوي امام لبيك گفته وموفق به اسيب به اين نادان زمان ما شده
تقديم وعرض تبريك به پدر لبناني شهيد
:
مصطفي مازح
گفت وگوی اختصاصی با پدر
شهید مصطفی مازح
-گفت وگو از: حمید داودآبادی
شهيد «
مصطفي مازح »
از دلاورمردان لبناني بود كه در عمل به فرماناما م خميني (ره) در اعدام مولف كتاب « آيات شيطاني »
به لندن رفت و هنگام اجرايحكم، به شهادت رسيد . با پدر اين
شهيد ، در زادگاه او
جنوب لبنان به گفت و گو نشستهايم .
اشاره : آن روزها كه ما ، در ايران در
سوگ رهبر خود مي سوختيم و
بر سينه و سر مي كوفتيم، آن ايام كه در بخشهايي از لبنان جنگهاي داخلي
مسلمان و غيرمسلمان ـ و حتي مسلمان و مسلمان ـ
جريان داشت و همه چيز در شليك گلوله خلاصه مي شد،جواني دلسوخته كه داغ امام بر سينه اش سنگيني مي كرد،
بر آن شد تا با اقدامي مهم،هم اطاعت خويش از
ولي امر و امامش را ثابت كند و هم خود به امام و مرادش بپيوندد.
آن روز كه ـ بر اساس برخي اطلاعات غير
رسمي ـ نيروهاي اطلاعاتي انگلستان از وجودجواني عرب در هتلي كه محل تردد سلمان رشدي مرتد بود،
با خبر شدند و پس از دستگيرياو، براي اينكه
خبربازتاب منفي برايشان نداشته باشد، او را روي صندلي اتاق خودنشانده، مقداري از مواد منفجره را به بدنش بستند و او
را منفجر ساخته و به
شهادترساندند ـ چون
براساس برخي اظهارات دوستان مصطفي، تصاويري كه تلويزيون انگليس ازاتاق مازح در آن هتل نشان داده است، نمايانگر مقداري
مواد منفجره سالم بوده است كهنشان مي داد همه
مواد همراه او منفجر نشده است و فقط مقداري ازآنها عمل كرده اند ـتنها اطلاعيه اي در اندازه اي بسيار كوچك در ميان
اخبار مطبوعات ما گم شد كه در آنآمده بود: «
يك جوان لبناني كه براي اعدام سلمان رشدي به لندن رفته بود ، در حين
اجراي حكم به شهادت رسيد
. » آن روز كسي از اسم و رسم
او نگفت . كسي از جوان لبنانياي كه ساليان
نوجواني اش را در آفريقا
سپري كرده بود، ولي در همان ناكجا آباد، باافكار پاك و انقلابي امام
راحل
آشنا شده و مي رفت تا
سر بر فرمان او نهد، با خبرنشد . آنچه مي
خوانيد گفت و گوي اختصاصی حمید داودآبادی است با پدر او در«
طيرفلسين» لبنان در خانه شان.
لطفاً براي ما از ولادت و
آغاز زندگي مصطفي بگوئيد. مازح : من محمود حسين مازح پدر
شهيد
مصطفي مازح هستم كه سال
1935م
(1314هـ
ش) در روستاي «طيرفلسين» در جنوب لبنان متولد شدم. مدتي زياد براي كار،همراه خانواده ام به
آفريقا
رفتيم كه در «گينه كوناكري»
و«ساحل عاج»
زندگي كرديم، ودر آنجا
شغل من تجارت بود. سال 1968 م (1347 هـ ش) در گينه كوناكري، مصطفي
متولدشد. دو سال از عمرش مي گذشت كه آنجا را
ترك كرده و به ساحل عاج رفتيم. تقريباً تا
اواخر عمر مصطفي ، در آن كشور زندگي كرديم. مصطفي در ساحل عاج به مدرسه
رفت. درآنجا زبان فرانسه
را فرا گرفت ولي برايش معلم خصوصي گرفتم كه
عربي
را كه زبان
خودمان بود، ياد بگيرد. سال 1983 م (1362 هـ ش) دو ماه از فصل تابستان
را به لبنانآمد و در روستاي خودمان
طيرفلسين
ماند ولي مجدداً به ساحل عاج برگشت و تحصيلاتش راادامه داد. سال 1987 م (1366 هـ ش) كه خواستم به كشور
خودمان برگردم ، چون به مصطفيخيلي علاقه داشتم
و مي خواستم كه او با خودم باشد، در حالي كه برادرانش در ساحل عاجماندند، ما به لبنان برگشتيم. با توجه به اينكه ده سال
بود كه در گينه زندگي ميكرديم ، لذا براي
مصطفي شناسنامه گينه اي گرفتيم، و چون آن كشور مستعمره فرانسهبود، و مصطفي نيز متولد آنجا بود، برايش شناسنامه
فرانسوي هم گرفتيم. البتهشناسنامه لبناني هم
برايش گرفتيم. خلاصه هر طوري كه بود باز گشتيم لبنان. در لبنان،مصطفي همراه برخي از دوستانش كه مذهبي بودند، اوقات
خود را مي گذراند. غالباً هم بهخانه كوچكي كه
بالاي تپه اي در ميان زمين هاي كشاورزي مان هست، مي رفتند، و با همبحث و صحبت مي كردند. او در كارهايم به من كمك مي كرد
و كنار دستم بود. هنگامي كهاو از ما خواست تا
امكانات ازدواجش را فراهم كنيم، خيلي خوشحال شديم. سرانجام دخترياز همين جنوب لبنان از همسايگان اطراف خودمان را برايش
خواستگاري و عقد كرديم ، وليپانزده روز بيشتر
با هم نبودند كه از هم جدا شدند و دختر به نزد خانواده شان رفت.
البته فقط عقد بودند،
شما چند فرزند داريد؟ مازح : من شش پسر ودو دختر دارم كه مصطفي ششمين پسر و هفتمين فرزندم بود
و برادرانش الان در آفريقا وآمريكا زندگي مي
كنند.
*: مصطفي به چه زبان صحبت مي
كرد؟ مازح :
چون براي او معلم خصوصي گرفته بودم ،
عربي را فصيح صحبت مي كرد. دروس عربي را همبيشتر از نهج البلاغه فرا گرفته بود. زبان فرانسه را
هم خوب صحبت مي كرد و بلد بود.
زبان انگليسي را هم فرا گرفته بود ولي
مثل فرانسه نمي توانست خوب صحبت كند.
*:آخرين بار كي او را ديديد؟ مازح: سه روزقبل از سال نوي قمري.
*: آيا مصطفي به ايران سفر كرده
بود؟ مازح :
بله . با وجودي كه اوضاع در جنوب لبنان
جنگي و خراب بود، او دو يا سه بار برايزيارت به ايران رفت.
*: آيا مصطفي در درگيري هاي
داخلي جنوب لبنان كه بين
احزاب مختلف جريان داشت هم شركت داشت؟ مازح : نه نبود . البته در سال
1982 م (1361 هـ ش) كه به لبنان آمد، سنش
كم بود و اين منطقه هم كاملا تحت سلطهاسرائيل بود.
*:
در لبنان به تحصيلاتش ادامه
داد؟ مازح :
نه . با توجه به هدفي كه در ذهنش داشت،
گفت كه من ديگر نمي خواهم درس بخوانم، بههمين لحاظ تحصيلات را رها كرد و پهلوي من كار مي كرد.
زماني كه امام خميني(ره)
فتواي قتل «سلمان رشدي» نويسنده هتاك و مرتد را مي دهد، مصطفي كه همراه
دوستانشفعاليت مذهبي داشت
و خيلي هم علاقه داشت كه به اسلام خدمتي بكند، تصميم مي گيرد كهشناسنامه هاي غير لبناني را بردارد و براي رسيدن به
هدف مورد نظر خودش اقدام كند.
در نظرش اين بوده كه چون شناسنامه
فرانسوي دارد به راحتي مي تواند به اروپا برود.
هنگامي كه امام فوت كرد، مصطفي احساس
خاصي داشت. همواره علاقه مند بود تا در راه اوقدم بردارد. يك روز آمد پيش من و گفت كه مي خواهد به
بيروت برود. آن روزها در مناطقمختلف لبنان
جنگهاي داخلي و حملات اسرائيل جريان داشت و هر گوشه را خطري تهديد ميكرد. او رفت كه به بيروت برود. دو سه روز به سال نوي
قمري مانده بود. روزهاي آغازينسال نو گذشت ولي
از او خبري نشد. با دوستانش كه تماس گرفتيم، آنها هم اظهار بياطلاعي كردند، البته بعداً فهميدم كه آن مدت را براي
ديدن آموزش نظامي و آشنايي باسلاح مواد منفجره
به منطقه «جبل صافي» رفته بوده است. يك ماه گذشت ولي باز از مصطفيخبري نشد. ما هم در اينجا شديداً پيگير بوديم كه كجا
رفته است. نزد برادرانش درساحل عاج هم نرفته
بود. مدتي بعد برادرانش اطلاع دادند كه از طرف دستگاه هاي امنيتيو اطلاعاتي انگلستان و فرانسه به ساحل عاج سراغ آنها
رفته و درباره مصطفي پرس و جوكرده اند.
روزنامه هاي انگلستان هم خبر دادند كه جوان عربي به نام مصطفي محمود
مازحدست به يك عمليات انتحاري در آن كشور زده
است. دوستانش همه با ما تماس گرفتند و مي
پرسيدند كه او كجاست ؟ وقتي كه اظهار بي اطلاعي از سرنوشت او مي كرديم
، پرسيدند كهآيا كسي پاسپورت او را گرفته است؟
كه گفتم نه من خبر ندارم. نيروهاي اطلاعاتي غربيسراغ همه دوستان او در كشورهاي مختلف رفتند و از احوال
او پرس و جو كردند. سوالشانهم بيشتر اين بود
كه آيا او عضو حزب الله لبنان بوده است يا نه؟ كه آنها هم گفتهبودند كه ما نمي دانيم ولي او بايد پيش خانواده اش در
لبنان باشد.
*:
آيا مصطفي قبلاً هم به
انگلستان رفته بود؟ مازح : نمي دانم شايد مخفيانه رفته بود،
ما اطلاعي نداشتيم . اينكه او چطورموقعيت حضور سلمان رشدي را در آن هتل شناسايي كرده
بود، جزو اسراري بود كه او باخودش برد.
*:
آيا فرد ديگري هم با او بوده
است؟ مازح :
اين را هم نمي دانيم ولي ظاهراً تنها
بوده است.
*:
چه زماني از او با خبر شديد؟ مازح : 50روز پس از آنكه رفت و ديگر خبري نداشتيم ، خبري به ما
رسيد كه شهادت او را ثابت ميكرد.
*:
اخبار چي بود؟ مازح : اين بود كه جوانعربي كه ظاهراً اصليتش مراكشي است ، به خودش بمب بسته
و به هتل محل افامت سلمانرشدي رفته و در طبقه
سوم آن هتل پنج طبقه، خود را منفجر كرده است كه هتل هم آتشگرفته ولي به سلمان رشدي آسيبي نرسيده است. البته
تلويزيون لبنان هم تصاويري را كهاز شبكه هاي
خارجي گرفته بود پخش مي كرد كه صحنه هاي آتش سوزي هتل را نشان مي داد.
*: در مورد شهادت او بيشتر
بگوييد: مازح :
آنچه كه ما مي دانيم بيشتر بر اساس گفته
ها و اخبار است. اين كه چگونه رفته و با كيبود، خبر نداريم. آن گونه كه ادعا مي كنند، در هتل زن
خدمتكاري بوده كه مصطفي ازاودرباره رفت و
آمدهاي سلمان رشدي سوال مي كند و متاسفانه آن زن حساس مي شود و بهدستگاههاي اطلاعاتي انگلستان خبر مي دهد كه يك جوان
عرب كه چند پاسپورت هم دارد، دراينجاست كه
درباره سلمان رشدي
سوال مي كند. او در آن هتل براي چهار روز اتاقي
گرفته
بود. روز سوم، روز عمليات بوده است . بر
اساس شناسايي هاي او سلمان رشدي در آن روزبه
هتل مي آمد و در طبقات بالاي هتل اقامت داشت. متاسفانه آن گونه كه مي
گويندانفجاري در اتاق مصطفي رخ مي دهد كه به
شهادت
خود او مي انجامد.
*:
چگونه جسد او را شناسايي
كردند؟ مازح :
بدن او را كه متلاشي شده بود، كالبد
شكافي كرده و از روي دندانهايش كه قبلاً آنهارا نزد دندانپزشكي در ساحل عاج درست كرده بود، شناسايي
كردند، البته پهلوي آن دكترهم در ساحل عاج
رفته بودند كه او هم هويت مصطفي را تاييد كرده بود.
*:
از اتفاقات بعد از شهادت او و چگونگي
انتقال پيكرش بهلبنان
بگوييد: مازح : پس از
شهادت او بحثي ميان
انگلستان و فرانسه پيشآمد
كه چرا به هر كسي شناسامه فرانسوي مي دهد كه به راحتي به اينجا بيايند
و از اينكارها انجام بدهند؟ فرانسه هم گفته
بود كه اين شناسنامه كامل نيست چون در قانون
فرانسه اين گونه است كه وقتي سفارت مي خواهد به كسي شناسنامه بدهد، او
را به دادگاهمي فرستد و سپس دادگاه حكم صدور
شناسنامه رسمي را مي دهد. با اين حساب شناسنامه اورسمي و كامل نيست . البته اين كذب بود، چون شناسنامه
هاي فرانسوي اي كه در گينه ميدهند همه رسمي
هستند. پس از اينكه شهادت او براي ما تاييد شد، به فرانسه رفتيم، چون
شناسنامه او فرانسوي بود و از وزارت خارجه آنجا و همين
طور از طريق سفارت لبنان درلندن درخواست كرديم
كه جسد او را به ما تحويل بدهند. خواهرش خيلي پيگيري كرد كهپرونده اش بسته شد و باقي مانده پيكر او را با هواپيما
به فرانسه منتقل كردند.
مبالغ زيادي پرداخيم تا اينكه او را به لبنان آورديم. متاسفانه به خاطر
وضعيت لبنانو اوضاع و
احوال آن روزهاي اين منطقه ، به ما اجازه تشييع جنازه رسمي ندادند و بههمين خاطر ساده و فقط با حضور اهالي منطقه خودمان در
همين جا تشييع كرديم و كنار خانه خودمان دفنش
كرديم . بعدها كه اوضاع و احوال بهتر شد ، براي او سالگرد گرفتندو گروه گروه براي زيارت مزار او به اينجا آمدند.
خداوند روح
پاك آن شهيد
را با شهداي
كربلا و همين طور باروح مطهر حضرت امام خميني (ره) محشور فرمايد
بسم الله الرحمن الرحيم
تسليت عرض مي كنم به اسلام. بهرزمندگان اسلام . به مردم مظلوم مستضعف . به مجاهدان
در ايران و افغانستان در لبنانو فلسطين و به
هر انساني كه در راه حق الهي مجاهدت مي كند .
تسليت عرض مي كنمبه زنان و مردان و كودكان . آنان كه بزرگترين خسارت
تاريخ بر آنها وارد شده ،خسارت عظيمي است .
خسارتي پر از اندوه و حسرت . خسارتي كه از زمان دوازده امامنوشته شده است .صبر
پيامبران رفت … اين انسان مومن ، شجاع، مخلص براي اسلامخود ، مخلص براي مردم خود و كسي كه به ضمير خود وفادار
بود .
آري پدر؛ اين
انقلاب از افتخارات او بود . اين امام دوست داشتني . خميني بزرگ رحمت و
رضوان خدابر او باد
… آري ؛ آسمان هنوز براي اين رهبر مخلص
اشك مي ريزد . ملائكه در سوگاين امام ضجه و فرياد مي كنند … هرگز تو را فراموش
نخواهيم كرد … همانا خورشيد درآن روز خجالت
زده شد و طلوع نكرد و ماه نيز ذوب خواهد شد … مردگان راه را براي توباز خواهند كرد . هيچ كس زندگي نخواهد كرد … هر گز هيچ كس
نخواهد خنديد … و هرگز هيچ
كس تو را تنها نخواهد گذاشت … هرگز روزهاي مقدس زندگي با تو را فراموشنخواهيم كرد … فرمايشات تو را در هر زمان و مكان اجرا
خواهيم كرد… شجاعت تو را درهر زمان در برابر
دشمنان به ياد خواهيم آورد . در روز برگزاري نماز در قدس شريف ،تو را به ياد جهانيان خواهيم آورد . با ياد تو هر دولت و مرامي را كه مقابلاسلام بايستد ،نابود خواهيم كرد . سعادتمندند كساني
كه تو را شناختند … سعادتمندندكساني كه از
راه
تو پيروي كردند
.سعادتمندند كساني كه به كلام تو گوش فرا دادند . و
سعادتمندند كساني كه به نام جمهوري اسلامي شما پرچم
اسلام را برافراشتند . اي امامعزيز … همانا من
با تو پيمان مي بندم كه هميشه در راه روشن تو خواهم بود و تحت
اوامر نائب بر حقت سيد علي خامنه اي
، بر اين راه روشن
باقي خواهم ماند
. فرمايشات او فرمايشات تو خواهد بود . فكر
و انديشه او همان فكر و انديشه تو ونظرات او همان نظرات تو خواهد بود . به درستي كه تو
شجاعت را به او آموختي و ماالان سرباز او
هستيم ،همانگونه كه امر فرمودي .
باقي خواهيم ماند بر اين جمهوري
اسلامي ، جمهوري اسلامي والايي كه براي حضرت مهدي
(عج) ولي عصر زمان است
.
اي
امام مهدي
… آه اي
آقاي من ،اي فريادرس و نجات دهنده من . آيا نمي بيني كه چهحوادثي رخ مي دهد … شهدايي كه بر زمين مي افتند
.همانا دشمنانمان در حال آمادهباش كامل هستند و نفرين خدايي زياد شده است . و خسارت
بزرگي كه گمان مي كرديم . تاچه زماني اي آقاي
من . تا چه زماني مي توانيم در برابر دشمن ستمگر بايستيم
. العجل … العجل… اي نجات دهنده ما … بر ما
رحم نما و به فريادمان رس.
… بيابراي نجات ما… به نام اين رهبر روحاني سفر كرده … به
نام
شهدا
… به ناممجاهدين
اسلام…
با قرار دادن
اين كد در قالبتون فقط موقعي كه وارد پايگاهتون ميشيد سايت
ما باز ميشه وبه ما مي پيونديد,
اگر كد رو در قالبتون گزاشتي لينكتو برامون ارسال كن
تا ماهم ضمن اينكه ادرستو در پايگاهمون قرار مي ديم يك
دومين مجاني irبرات
ارسال
مي كنيم