باسلام وصلوات به روح امام
شهدا,اين
هفته به يك نتيجه جسارت واعتماد به فردي كه در 27 سالگي به سمت
جانشين فرماندهي سپاه مفتخر گردديد اختصاص داديم (اينكه به جواني اين
چنين فرصت داده بشه ايا جز ثمره انقلاب ما بود ؟ايا ما الان حاضريم در
سطوح مختلف كشورمون همچين كاري بكنيم ؟حتي مشاوران جوان رئيس جمهور هم
سنشون نزديك 40 ساله !!!ايا اين جوان گرايي ؟ايا اين فرصتدادن به جوان
هاست ...چه
زيباست از ياد نبريم كه در ابتداي انقلاب با فرار كردن گريختن
خيلي ها از اين مملكت همين جوانان بودن اومدن جلو همه جا انقلابي كردن
..شايد به قول وزيري من هم الان جرعت نمي كنم حتي همچين مسوليتي به
پسرم بدم...)اين
هفته با همه وجود وافتخار تقديم مي كنيم به انساني شايسته وجواني لايق
وبه خانواده شهيد
:
به روز سوم شعبان 1375 ه.ق مطابق با 25 اسفند
سال 1334 ه.ش در خانوادهاي مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت (ع)
در حوالي ميدان خراسان تهران چشم به جهان گشود. والدينش به عشق و محبت
اباعبداللهالحسين(ع) و از باب تيمن و تبرك، نام «غلامحسين»
را بر او نهادند و به دنبال آن در سن دوسالگي در سفر كربلا او راه
همراه خود بردند. پدرش كه در تربيت وي، جديت زيادي داشت از همان طفوليت
او را با خودبه مسجد و هيأت و مراسم عزاداري سرور
شهيدان ميبرد.
اين حضور معنوي باعث شد كه او در آن ايام عضو فعال و مؤثر هيأت
نوباوگان محبانالحسين(ع) گردد. غلامحسين دوره دبستان را در مدرسه
مترجمالدوله و دوره متوسطه را در دبيرستان مروي تهران به پايان رساند.
فعاليتهاي قبل از انقلاب
در سال 1354 پس از اخذ ديپلم رياضي، در رشته
دامپروري دانشكده كشاورزي شهر اروميه تحصيلات عالي خود را آغاز كرد. در
اين ايام علاوه بر مطالعه منظم وانسجام يافته در زمينه مسائل اسلامي،
با سخنراني در جمع دانشجويان و برقراري كلاسهايي در زمينه اصول عقايد
براي دانشآموزان مدارس،
فعاليت مذهبي خود
را دنبال مي كرد و بارها با بعضي از اساتيد
غرب زده كه فرهنگ
اسلامي را انكار و مظاهر منحط غربي را ترويج مينمودند، به بحث مينشست
و ماهيت آن فرهنگ و عوامل غرب زده را افشا ميكرد. از اين رو، وي به
عنوان يك عنصر مذهبي و فعال حساسيت مسئولان و
گارد دانشگاه را
برانگيخته بود، كه در نهايت به دليل اين فعاليتها پس از يك سال و نيم
تحصيل، از دانشگاه
اخراج گرديد.
در اين ايام در جواب يكي از نزديكانش كه به او
گفته بود: تو يك سال و نيم از عمرت را بيخود تلف كردي. پاسخ ميدهد:
من وظيفهام را انجام دادم
و اگر به دانشكده رفتم براي كسب
مدرك نبود، بلكه
براي
رشد خودم بود و
ميخواستم كه ديگران را هم به صحنه بياروم.
شهيد باقري در
اسفندماه سال 1356 به خدمت سربازي اعزام شد و پس از طي دوره آموزشي در
پادگان جلديان نقده به ايلام منتقل گرديد.
در دوره كوتاه خدمت سربازي با توجه به آشنايي كه
با مسائل اسلامي داشت به ارشاد و هدايت فكري سربازان پرداخت و همزمان
با علماي شهر ايلام از جمله آيتالله
صدري (امام جمعه قبلي ايلام) ارتباط داشت
و اخبار و مسائل پادگان را به ايشان اطلاع ميداد. به دنبال اين
فعاليتها، تحت كنترل قرار گرفت و ضمن جدا كردن وي از جمع سربازان
پادگان، او را به عنوان راننده يك افسر جزء به كار گماردند.
مسئوليت هاي شهيد
در طول دفاع مقدس
فرماندهي محور جنوب:
شهيد باقري به
دليل لياقت، شجاعت و شهامتي كه داشت در دي ماه سال 1359 به عنوان يكي
از معاونين ستاد عمليات جنوب انتخاب شد و در شكست محاصره
سوسنگرد، فرماندهي
عمليات امام مهدي(عج)، فتح، ارتفاعات
اللهاكبر و
دهلاويه نقش بهسزايي داشت و همه اين
نبردها در شرايطي اجرا ميشد كه عمليات منظم نيروهاي خودي با مشكل
مواجه شده بود و اغلب بدون نتيجه ميماند، همه تلاش
شهيد باقري و
برادران سپاه اين بود كه ثابت كنند ميتوان دشمن را شكست داد.
با بركناري بنيصدر و با توجه به شرايط سياسي آن
زمان، در اجراي عمليات فرماندهي كل قوا شركت داشت و پس از مجروح شدن
سردار رحيم صفوي
هدايت عمليات را به عهده گرفت و دراين عمليات به عنوان فرماندهي لايق و
كاردان شناخته شد.
فرماندهي محور دارخوين درعمليات
ثامنالائمه(ع):
شهيد باقري كه
فرماندهي محور دارخوين را به عهده داشت، در عمليات شكست حصر آبادان در
طرحريزي، سازماندهي و كسب اخبار و اطلاعات دشمن نقش مؤثري داشت.
معاونت فرماندهي عمليات
طريقالقدس:
در عمليات طريقالقدس كه براي اولين بار قرارگاه
مشترك بين سپاه و ارتش تشكيل گرديد،
شهيد باقري به
عنوان معاونت فرماندهي كل سپاه در قرارگاه فرماندهي عمليات مشترك حضور
يافت و در شناسايي محورها و تحليل و پيشبيني حركتهاي دشمن و پيگيري
مسائل رزمي نقش مهمي را ايفا نمود.
شهيد باقري
دراجراي مرحله اول اين عمليات سه شبانه روز بيدار بود و در آمادهسازي
مرحله دوم عمليات، به دليل خستگي مفرط، شب هنگام طي تصادفي بشدت مصدوم
شد و به بيمارستان منتقل گرديد. برادر
شهيد در اين مورد
ميگويد: در بيمارستان در لحظاتي كه معلوم نبود
زنده ميماند يا خير و با اينكه به سختي
سخن ميگفت ميپرسيد: پل سابله كارش به كجا كشيد؟ بشدت به فكر عمليات و
نگران آن بود. با اينكه يك ماه دستور استراحت مطلق پزشكي به او داده
بودند، پس از يك هفته، بيمارستان را ترك كرد و به
ستاد عمليات جنوب
بازگشت و با وجود آثار جراحت و سردرد شديد، به فعاليت خود ادامه
ميداد. پس از عمليات موفق طريق القدس ، دشمن بعثي دست به يك حمله در
تنگه چزابه زد ، شهيد باقري با وجود ضعف جسمي،تلاش زيادي براي تثبيت
اين نقطه استراتيژيك و مهم به عمل آورد و با اسقامت عجيبي چندين شب
متوالي و بدون لحظه اي استراحت،به هدايت عمليات پرداخت و حتي در يك
مرحله، به عنوان فرمانده گردان وارد عمل شدو تپه اي را كه 400 نفر از
نيروهاي دشمن روي آن مستقر بود و بر نيروهاي خودي تسلط داشت به تصرف در
آورد.
نحوه
شهادت :
پس از عمليات رمضان در شهريور ماه
1361 كه مقارن با
ايام حج بود، در پاسخ به پيشنهاد يكي از دوستانش جهت عزيمت به سفر حج
گفته بود: هنوز كه كار جنگ تمام نشده و دشمن بعثي در خاك ماست، بروم به
خدا چه بگويم؟ وقتي ميروم كه حرفي براي گفتن داشته باشم. چند ماه پس
از اين صحبت در نهم بهمن ماه 1361 در طليعه ايام مبارك دهه فجر در حالي
كه تعدادي از همرزمان و همسنگرانش به ديدار حضرت امام خميني(ره) شتافته
بودند، او براي شناسايي و آمادهسازي عمليات والفجر مقدماتي به همراه
تعدادي از برادران سپاه در خطوط مقدم چنانه (منطقه
فكه) در سنگر ديدهباني مورد هدف گلوله
خمپاره دشمن بعثي قرار گرفت و همراه همسنگرانش
شهيدان مجيد
بقايي، وزوائي و ... به لقاءالله شتافت. آخرين كلامي كه از اين
شهيد بزرگوار
شنيده شد پس از ذكر
شهادتين، نام
مبارك امام شهيدان، حسين(ع)
بود.
شهيد باقري در همه
مدت حضورش در جبهههاي جنگ تنها يكبار، آن هم به مدت پنج روز براي
ازدواج، از جنگ جدا شد و به جهت عشق به حضرت امام زمان(عج) نام
نرگس را براي تنها
فرزندش برگزيد.
با قرار دادن
اين كد در قالبتون فقط موقعي كه وارد پايگاهتون ميشيد سايت
ما باز ميشه وبه ما مي پيونديد,
اگر كد رو در قالبتون گزاشتي لينكتو برامون ارسال كن
تا ماهم ضمن اينكه ادرستو در پايگاهمون قرار مي ديم يك
دومين مجاني irبرات
ارسال
مي كنيم