سلام وعرض تشكر فراوان از همه عزيزاني كه در اين يك هفته به
شهداي عرفه سر زدن وبهشون درود فرستادند
مارو شر منده كردين.اين هفته متعلق به يك
عاشق واقعي از
ديار گيلام ديا ر مردان استانه وروستاي
جوركوچان مردي كه تمام استانه اي ها به
اون افتخار مي كنند.سلام مي كنيم در استانه
عاشوراي امام حسين
به مرد سر فراز جبهاها نه گنهكار بلكه ما
گنهكاريم اقا مهدي.بهت قول مي دم نگران نباشي بلكه ارزوي سلطه طلبان به
سر انجام نرسيد وهمه انها كه براي منفعتي رفته بودن جبهه ها رسوا شدن
وخداوند بر حقه.افتخار مي كنيم كه اين
هفته تقديم مي كنيم به همسر شهيد
:
الا و ان اليوم الحضار و غدا السباق و السبقه الحبه و الغايه النار.
آگاه باشيد امروز روز آمادگي و آماده شدن است و فردا هنگام سبقت و پيشي
گرفتن ، بهشت جايزهي برندگان مسابقه و پايان کار (عقب ماندگان مسابقه)
دوزخ ميباشد. نهج البلاغه ....خدايا عمري است که بر من گذشت ولي من از
خود نگذشتم و در مدت حيات بارها خودم را ديدم و پسنديدم و تو را اي
خداي مهربان فراموش کردم. خدايا هر روز و هر لحظه از حياتم، برکات
رحمتت از بالا بر من و ما فرود آمد. ولي جواب اين خوبيها را من به بدي
پاسخ دادم.
از خداي مهربان! مدتها بود که غافل و بيخبر از خودم بودم و هم تو کرم
کردي و آن زمان بود که تازه فهميدم که اي واي چه کردم و چگونه به دست
خودم فرداي خود را به سياهي و تباهي کشاندم و آنجا بود که جبران آن را
بر خود دشوار و سخت ديدم و باز هم لطف تو به دادم رسيد و باب توبه و
بازگشت را جلوي راهم نمايان کرد.
...اينک که مدت 5 سال و اندي از عمر اين جهاد مقدس ميگذرد، به جز
عدهي قليلي از دوستان کسي را با خود در سنگر نميبينم. زيرا عدهاي به
لقاي تو آمدند و عدهاي بر روي تختهاي بيمارستان و منزل بستري هستند و
عدهاي نيز با توجيهات مختلف خود را به کارهاي پشت جبهه مشغول نمودند و
درد من از گروه سوم است. که دلم را چرکين کرده است و گويا اصلاً در اين
دنيا نيستند و فرياد استمداد طلبي انقلاب را از حلقوم امام نميشوند.
خدايا تو خودت به کرم خود دلها و گوشهايشان را بيدار و بينا و شنوا
گردان و توفيق پوشيدن لباس رزم مجاهدانت را به آنان بده ....
اي قهرمانان انقلاب امت اسلامي آستانه! از کساني که خود را در صحنهي
انقلاب دايههاي مهربانتر از مادر ميدانند بترسيد و در حذر باشيد.
همسرم! حلم و بردباري را در خود تقويت کن. اگر موفق به اينکار شدي
هيچوقت حوادث زندگي از کوره تو را به در نخواهد کرد؛ در مقابل خطاي
انسانها حليم باش و در مقابل کم محبتيها، تو مهربانتر باش. ...اگر
ميخواهي خدا از تو راضي باشد، بايد در راهش حرف ها و طعنهها و
ملامتها را به جان خريدار باشي و در اين راه از خدا کمک بخواه و بدان
که هر انساني سرنوشتي دارد که هيچ چيز نميتواند آن را تغيير دهد ...
اگر تقدير بر رفتن من از دنيا باشد در تنهايي خود تکيه بر خداي کن ....
والسلام وعده ملاقات ما در قيامت.
گناهکار جبههها مهدي خوشسيرت
محاسن خضاب شده
چهرهي آرام و صبوري داشت، مسؤولين از همهي ما خواسته بودند،
محاسن و موهايمان را کوتاه کنيم، تا با پخش مواد شيميايي کمتر آسيب
ببينيم، حاجي فقط موهايش را کوتاه کرد، با ديدن او پرسيدم: «براي
چه محاسنت را نزدي؟» در حاليکه به دوردست مينگريست پاسخ داد:«نمي
دانم شهيد مي شوم يا نه؟ ولي دوست دارم وقتي شهيد شدم، محاسنم به
خون خضاب شود.» به شوخي دستي بر شانه اش زده و ادامه دادم:«حالا بيريش
هم شهادت قبول ميشود، ناراحت نباش.» آرام گفت:«شنيدهام که امام
حسين (ع) و يارانش در کربلا اينگونه شربت شهادت نوش کردند، دوست
دارم شبيهشان شوم.» بعد از مدتي او را سنندج ديدم. سال 1365 بود.
گفت:«سيد ميداني چرا تاکنون پرواز نکردم و پيش شهداء نرفتم. اگر
مرا به آسمان راه ندادهاند به خاطر تکليفي است که بر گردنم از
دنيا باقي مانده است. مسأله ازدواج باعث شد، نتوانم بال در بال
ملائک به آسمان بشتابم اگر اين قضيه حل شود، پروازم حتمي است.»
-------------------------------------------
مايه مباهات خداوند
مثل هر شب مهدي آرام و بيصدا به بيابان رفت. خارها را كنار زد و
سر بر سجده گذاشت. دست كه به قنوت افراشت ذكر «اللهم ارزقنا توفيق
الشهاده في سبيلك تحت رايه نبيك» از دلش برخاست و نماز را كه به
پايان رساند، با تمام وجود در دل تاريك شب صاحب الزمان (عج) را صدا
زد. حالا ديگر هقهق اشك بود و شانههاي لرزان مهدي. شروع به تلاوت
قرآن كريم كرد. يك آيه را هزار مرتبه خواند. سه ساعت گذشت. اما او
محو آيههاي قرآن بود. «اذا وقعه الواقعه» بغضي تركيد. قبل از
بيدار شدن بچهها به سنگر بازگشت. اما همه ميدانستند، كه خاكهاي
بيابان از اشك او تر است. عمليات كه با شكست مواجه ميشد، دوباره
سر به بيابان ميگذاشت. وقتي ميپرسيديم: «مهدي جان! چرا اينقدر بيتابي
ميكني؟» پاسخ ميداد: «ما بندگان گناه كرده هستيم، خداوند سبحان
ما را لايق نديده كه دل امام را شاد كنيم.» همه مهدي را دوست
داشتند. به آسمان كه نگاه ميكردي مهتاب صورت مهدي را در دل خود
جاي داده بود. به راستي كه او مايه مباهات خداوند بود.
مهدي جان! سالهاست که خاک مزارت را توتياي چشم
کرده، و هر بار با اشک ديدگانمان غبار را از روي مزارت ميشويم، مهدي
عزيز! دعا کن امام زمان(عج) ما را در جرگهي سربازان خويش بپذيرد.
با قرار دادن
اين كد در قالبتون
فقط موقعي كه وارد پايگاهتون ميشيد
سايت ما باز ميشه
وبه ما مي پيونديد,
اگر كد رو در قالبتون گزاشتي
لينكتو برامون ارسال كن
تا ماهم ضمن اينكه ادرستو در پايگاهمون قرار مي ديم يك
دومين مجانيir(ويا هر دومين در خواستي
شما ثبت )برات
ارسال
مي كنيم